ائمه اطهار در سوره مائده- آیات 95 تا آخر
صلح پایدار
دو شنبه 21 / 3 / 1396برچسب:, :: 12:48 ::  نويسنده : ارادتمند

تفسير جامع، ج‏2، ص: 265

يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحْكُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْياً بالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعامُ مَساكِينَ أَوْ عَدْلُ ذلِكَ صِياماً لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عادَ فَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِيزٌ ذُو انْتِقامٍ (95مائده‏

 

تزويج مأمون دخترش ام الفضل را بحضرت جواد عليه السّلام‏

على بن ابراهيم از محمد بن ميمون نصيبى روايت كرده گفت وقتى كه مأمون خواست دخترش ام الفضل را بحضرت جواد عليه السّلام تزويج نمايد تمام اهل خود را احضار نموده و قصد خود را باطلاع آنها رسانيد، عده باو گفتند اى امير مگر ميخواهى خلافتى را كه در عهده دارى از دست بدهى با آنكه ميدانى و بخوبى ميشناسى بين ما و اولاد على عداوتى قديم موجود است؟ مأمون گفت از اين سخنان درگذريد و من باين ازدواج علاقه شديدى دارم، گفتند اى امير ميخواهى نور چشم خود را به ازدواج طفلى درآورى   كه هنوز آشنائى در دين ندارد و بين واجب و مستحب تميز ندهد و حق را از باطل نشناسد؟! و در آنموقع سن مبارك حضرت جواد عليه السّلام ده و يا يازده سال بود و تأكيد كردند كه خوبست چندى صبر كنيد تا تربيت يافته و بآداب دين مؤدب شود و بتواند قرآن قرائت كند و واجبات را از مستحبات بشناسد، مأمون گفت بخدا قسم او از همه شما باحكام خدا و رسول داناتر است و واجب و مستحب را بخوبى ميداند و قرائت قرآن ميكند در حاليكه محكم و متشابه و عام و خاص و ناسخ و منسوخ و تاويل و تنزيل آنرا از شما بهتر ميداند بيائيد از او سؤال كنيد اگر طوريست كه شما ميگوئيد قبول مينمايم و اگر چنانست كه من ميگويم تصميم خود را اجرا خواهم نمود و گفت برويد يحيى بن اكثم قاضى القضاة و دانشمندان و علمائى كه نظير ندارند حاضر كرده بيايند و مال و هدايائى زياد بدهيد تا آنكه با حضرت جواد عليه السّلام مباحثه كنند و مسائلى از آنحضرت بپرسند كه در مجلس تزويج بتواند جواب دهد و در مجلس مباحثه عده كثيرى از مردم حضور داشته باشند بر طبق دستور مأمون عمل نموده و جمع بيشمارى حاضر شده و حضرت جواد عليه السّلام هم تشريف آورد بمأمون گفتند اجازه ميدهى كه يحيى از حضرت جواد مسئله بپرسد؟ مأمون به يحيى بن اكثم گفت هر مسئله فقهيه كه ميخواهى سؤال كن و ببين چطور ميداند و چگونه از عهده جواب برميآيد؟.

يحيى از حضرت جواد پرسيد چه ميفرمائى در شخص محرمى كه در حال احرام صيدى را كشته؟ آنحضرت فرمود بگوئيد بدانم كسى كه صيد را كشته در حرم كشته يا در خارج، عمدى بوده يا بخطا، از روى علم مرتكب شده يا نادانى، كشنده عبد بوده يا آزاد صغير بوده يا كبير، دفعه اولش بوده يا خير، آيا از طيور و پرندگان بوده و آيا از جوجه‏ها بوده، و يا بزرگ آيا اصرار در كشتن صيد دارد يا پشيمان است، در شب بوده يا بين الطلوعين و يا در روز، آشكارا كشته و يا پنهانى، در احرام عمره بوده و يا در احرام حج؟ يحيى چنان خجالت كشيد كه صحبت را قطع كرد و تمام اهل مجلس متوجه شده و به تعجب درآمدند و مأمون از جواب حضرت جواد باو نشاط و خوشحالى شديدى بر او دست داد كه ما فوق آن تصور نميرفت گفت اى ابو جعفر جواد آيا اذن ميدهى كه خطبه عقد را جارى كنم؟

فرمود بلى مأمون خطبه ذيل را خواند:  الحمد لله اقرارا بنعمته و لا اله الا الله اخلاصا لعظمته و صلى الله على محمد عند ذكره و قد كان من فضل الله على الانام ان أغناهم الله بالحلال عن الحرام فقال وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ  32نور  پس گفت محمد بن على خواستگارى كرده‏ام الفضل دختر عبد اللّه را و صداق او را پانصد درهم طلا بذل كرده من كه پدر دختر هستم تزويج كردم او را بتو اى حضرت جواد ايا قبول دارى؟ فرمود بلى قبول دارم اين ازدواج را بهمين صداق سپس مأمون بمردم بحسب مراتب شأن و مقامشان كه در آن مجلس بودند وليمه داد در اين هنگام صداى كشتيبانها آمد كه يك كشتى نقره را كه حامل لباسهاى ابريشمين و عطريات فراوان بود كشيده و ميآورند از محمولات كشتى اول هدايائى بخاصان داده سپس بتمام اهل مجلس نثار نمودند و چون مردم متفرق شدند مأمون بحضرت جواد عليه السّلام گفت اگر صلاح بدانيد براى ما اقسام كشتن صيد را كه فرمودى بيان كنيد؟ فرمود هرگاه صيد را در خارج حرم و از پرندگان كشته باشد بر كشنده واجبست گوسفندى بكشد و اگر در حرم بوده دو برابر ميشود و اگر جوجه را در غير حرم بكشد بايد بچه گوسفندى كه از شير گرفته شده باشد بدهد و چون در حرم نبوده قيمتى براى آن نيست و اگر در حرم كشته شود قيمت هم اضافه ميشود و هر گاه صيد غير پرنده بوده در الاغ و شتر وحشى بايد بدنه بدهد و اگر توانائى ندارد شصت فقير را خوراك دهد و اگر توانائى آنرا هم ندارد هيجده روز روزه بگيرد و اگر صيد گاو بود بايد گاو بدهد و اگر توانائى نداشت سى مسكين را طعام بدهد و اگر آنرا هم نتوانست نه روز روزه بگيرد و اگر صيد آهو بود يك گوسفند بدهد اگر نداشت ده فقير را اطعام ميكند اگر توانائى آنرا هم نداشت سه روز روزه بگيرد و اگر در حرم بود تمام آنها دو برابر ميشود و حق واجبى است كه بايد ادا نمايد اگر در احرام حج باشد در منى نحر كند و اگر در احرام عمره بود در مكه نحر ميشود و تصدق بقيمت آن ميدهد تا دو برابر شود و اگر روباهى هم بكشد يك گوسفند است و اگر كبوترى بكشد يك درهم صدقه بدهد يا براى كبوتران حرم دانه بخرد و در جوجه نصف درهم است و در تخم آن چهار يك درهم است و هرگاه اينها را از روى نادانى مرتكب شود چيزى بر او نيست   مگر در صيد كه در آن فداء است خواه بداند يا نه بخطا باشد يا عمد و اگر صغير نابالغ مرتكب شود بر او چيزى نيست و اگر تكرار كند از كسانى است كه خداوند در آخرت از او انتقام خواهد كشيد و اگر راهنمائى كند ديگرى را در صيد كردن و بكشد صيد را بر اين راهنما فداء لازم آيد و تكرار كننده بعقوبت اخروى گرفتار خواهد شد و شخص پشيمان عقوبت اخروى ندارد و اگر شب بخطا در لانه آنها را كشت چيزى بر او نيست و اگر عمدا باشد چه در روز و چه در شب بايد فداء بدهد و محرم به حج در منى و محرم بعمره در مكه فداء بدهد مأمون امر كرد اين مسائل را بنويسند پس تمام اهلبيت خود را كه ميل ازدواج نداشتند بخواند و گفت آيا در ميان شما كسى كه اين مسائل را بداند وجود دارد؟ گفتند بخدا قسم قاضى هم قادر نبود جواب اين مسائل را بدهد چه رسد بما مأمون گفت واى بر شما كار اين خانواده از كار ساير مردم جداست آيا نميدانيد كه پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى حضرت امام حسن و امام حسين با آنكه هر دو طفل و نابالغ بودند بيعت گرفت و كسى براى طفل نابالغ بيعت نميگيرد و پدرشان على عليه السّلام به پيغمبر ايمان آورد در حاليكه دوازده ساله بود و پيغمبر ايمان او را پذيرفت و از هيچ طفلى قبول نميكرد اما نميدانيد آنها از نسلى غير از نسل ديگران هستند آخر آنها مانند اول آنها است گفتند اى امير راست گفتى شما از ما بهتر ميدانستى آنگاه مأمون امر كرد بر حضرت جواد عليه السّلام سه طبق از عطريات و زعفران نثار

كنند كه در ميان آنها سند املاك بود اول آنها را كه اسناد بود بر وزراء و دوم كه زر و طلا بود بر بنى هاشم و سوم كه عطريات بود بساير مردم دادند و هميشه حضرت جواد تا زمانى كه مأمون در حياة بود مورد احترام و تكريم بود و مأمون آنحضرت را بر اولادهاى خود مقدم ميداشت.

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان صلح پایدار و آدرس 14klid.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 93
بازدید کل : 26110
تعداد مطالب : 460
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت